مدتها بود که دیگر نمیشناختمش. مدتها بود که سراغی از من نگرفته بود. آنقدر دور شده بود که یادم نیست ؛ که کی آرزویش را داشتم. با یک جرقه دوباره به زندگی من برگشت.دوباره آتش درونم روشن شد. دوباره آمد.نمیدانم چطور و از کجا. اینبار نگفتم .آمدی ولی حالا چرا. در را باز کردم .گذاشتم بی هیچ شرطی و هیچ گلایه ای بیاد. ریشه بزند.هر جا خواست .هر کار خواست بکند. فقط بماند.فقط بماند.

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Gitamod لوازم و ابزار ساختمانی دهشاد مدرس و مشاور انگیزشی معصومه مهرعلی تا سلام سیمای فرشتگان افق بهبود بلیط ارزان قیمت شرکت ایده نخست فرداد +